کرم و پروانه 95_151
به كرم سبز بينديش.بيشتر زندگي اش را روي زمين مي گذراند،به پرندگان حسد مي ورزد و از سرنوشت و شكل كالبدش خشمگين است
.مي انديشد:من منفورترين موجوداتم؛زشت،كريح،ومحكوم به خزيدن بر روي زمين
.اما يك روز. مادر طبيعت از كرم مي خواهدپيله اي بتند.كرم يكه مي خورد...پيش از آن هرگزپيله نساختم.گمان مي كند بايد گور خود را بسازد،وآماده مرگ شود.هر چند از زندگي خود تا آن لحظه نا خوشنود است،به خدا شكوه مي برد:خدايا،درست زماني كه سرانجام به همه چيز عادت كردم،اندك چيزي را هم كه دارم،از من مي گيري
.خود را نا اميددانه در پيله حبس مي كندومنتظرپايان مي ماندچند روز بعد،در ميابدكه به پروانه اي زيبا تبديل شده
.مي تواند به آسمان پرواز كندوبسيار تحسينش كنند
.و ازمعناي زندگي وبرنامه هاي خدا شگفت زده است
.(پائلو کوئلیو باترجمه آرش حجازی)
+ نوشته شده در چهارشنبه سی و یکم خرداد ۱۳۹۱ ساعت 18:45 توسط میثـــــــم
|